تبریک
امروز روز سرور دوست عزیزمان
آقای حمید است که نیمی از دینشان
را تکمیل کردند
ما تبریکات خود را روانه تالار محل برگزاری می کنیم
و همچنین دعایمان را
سلامتی و سرافرازی و سربلندی را برایشان از خدای بزرگ تمنا می کنیم
امروز روز سرور دوست عزیزمان
آقای حمید است که نیمی از دینشان
را تکمیل کردند
ما تبریکات خود را روانه تالار محل برگزاری می کنیم
و همچنین دعایمان را
سلامتی و سرافرازی و سربلندی را برایشان از خدای بزرگ تمنا می کنیم
بزرگی میفرمود: در جوانی ـ چنانکه افتد و دانی ـ
از انواع معاصی و مناهی رویگردان نبودم.
روزی نمیرفت مگر به مستی و بیخودی
و شبی نمیگذشت مگر در آغوش بتان.
در این حالت، کسی را با ما کاری نبود
و در دین و ایمان ما حرفی نمیرفت.
اکنون که از آن معاصی توبه کردهایم و روی به راه آورده،
زبان همگان بر ما دراز است و درهای انواع طعنه و تهمت باز.
روزی نمیرود که ما را شیاد و سالوس و ملحد ننامند
و شبی نمیگذرد که دگر اندیش و فتنهگر مان نخوانند.
راز این نکته تا کنون ندانستم چیست؟
حکیمی بشنید و گفت: حکمت آن آشکار است.
پیش از این در مذهب آن طایفه بودی و ترا از خود میدانستند
این شنعت و طعنه امروز، از آن است که مذهب آن قوم رها کردهای!
شرایط عمومی اعلام شده از سوی سازمان ملی جوانان برای دختران و پسران در آستانه ازدواج |
دینداری |
عمل صالح |
تقوی |
ولایی بودن (پیوند عملی با اهل بیت، اطاعت خداوند، نماز اول وقت، برائت از دشمنان ،پیروی از ولایت فقیه) |
التزام به احکام دین و واجبات |
هوشمندی |
کفایت عقلانی |
مبتلا نبودن به بیماری های پیش رونده و سخت درمان |
تفاوت سنی مناسب |
بهرمندی از متاع دنیا در حد نیاز |
حلال بودن مال |
داشتن ثروت مطلوب |
شغل مناسب |
اصالت خانوادگی |
عفت اجتماعی و نجابت و پاک نظری |
حسن خلق |
نداشتن صفات مذموم |
خصوصیات مردان برای ازدواج از نظر کارشناسان سازمان ملی جوانان |
غیرت |
پاکیزگی |
پارسایی |
سخاوتمندی |
دست و دلبازی و سلامت جنسی |
نسبت به پدر و مادر خود نیکو کار باشد |
با زن و فرزند نیز خوشرفتار باشد و از آنها حمایت کند |
قدرت |
چهارشانگی |
شهرت اجتماعی |
توان دفاعی |
پاکی چشم و فکر و عمل داشته باشد |
قادر به تامین نفقه زن و فرزندان خود باشد. |
ترانه سرا: سید حسن حسینی
این آهنگ را با صدای محمد اصفهانی گوش کنید
در سال 1264 قمری، نخستین برنامهی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبلهکوبی میکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمیخواهند واکسن بزنند.. بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان میشود هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باختهاند، امیر بیدرنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله میکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان میشدند یا از شهر بیرون میرفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همهی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سیصد و سی نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده میشود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمیگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مردهاند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور میکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هایهای میگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچهی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.
میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع میکنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی من هستند و من از این میگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم
فردوسی
من از جهانی دگرم من از جهانی دگرم ساقـی از ایـن عالـم واهی رهـایـم کـن
نمـی خواهـــم در ایـــن عــالـم بمـــانم بیا از این تـن آلوده و غمگین جدایم کـن
تـو را اینجـا بـه صدهـا رنگ مـی جوینـد تــو را بـا حیلــه و نیــرنـگ مـی جـوینــد
تـو را با نیـزه هــا در جنگ مــی جوینـد تــو را اینجا بـه گرد سنگ مـی جـوینــد
تـو جــــــان مـــــی بخشـــی و اینجـــــا بـــه فتـــوای تــو می گیرنـد جــان از مــا
نمیدانم کی ام من نمیدانم کی ام من آدمــم روحـم خـدایـم یــا کــه شیطانـم
تو با خود آشنایم کن
اگــــــــــر روح خـــــداونــــــدی دمیده در روان آدم و حواست
پس ای مردم خـدا اینجاست خـدا در قـلب انسان هـاست
بـه خـود آی تــا کـه دریــابــی خـدا در خـویشتـن پیـداسـت
همـای از دست ایــن عـالـم
پر پرواز خود بگشود و در خورشید و آتش سوخت
خداوندا بسوزانم همایم کن
نمـی خواهـــم در ایـــن عــالـم بمـــانم بیا از این تـن آلوده و غمگین جدایم کـن
مـن از جهانی دگـرم
همای
منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، اولین منشور حقوق بشر در سرتاسر تاریخ و تمدن بشری است: منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ ... نوه کوروش، شاه بزرگ ... نبیره چیش پیش، شاه بزرگ... آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم، مردوک خدای بزرگ، دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد... زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. برده داری را بر انداختم، به بدبختی های آنان پایان بخشیدم. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد... من فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. مردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد... او برکت و مهربانیش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم... من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم. همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که نبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم، باشد که دلها شاد گردد. بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند... من برای همه مردم جامعهای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم. من به تمام سنتها, و ادیان بابل و اکد و سایر کشورهای زیر فرمانم، احترام میگذارم. همه ی مردم درکشورها و سرزمینهای زیر فرمان من در انتخاب دین, کار و محل زندگی آزادند. تا زمانی که من زنده ام هیچکس اجازه ندارد اموال و داراییهای دیگری را با زور تصاحب کند. اجازه نخواهم داد کسی دیگری را مجبور به انجام کار بدون دریافت مزد کند. هیچکس نباید به خاطر جرمی که اقوام یا بستگان او مرتکب شدهاند تنبیه شود. من جلوی برده داری و برده فروشی از زن و مرد را میگیرم و کارکنان دولت من نیز چنین کنند تا زمانیکه این سنت زشت از روی زمین برچیده شود. شهرهای ویران شده در آنسوی دجله و عبادتگاههای آنها را خواهم ساخت تا ساکنین آنجا که به بردگی به بابل آورده شدهاند بتوانند به خانه و سرزمین خود بازگردند.
روزگاريست که کس را به کسي یـاری نيست جــز دل آزاري و نیــــــرنگ و ریـــاکـــاری نيست
هـر چه غــم بـود به دوش دل مـــردم شد بــار گوئـیا قسمت مــا غیــــر گــــران بـــاری نيست
اي بسا حامي مستغني خوش خفته به نــاز زانکــه معیــــار دگـــر دانـش و بیــــداری نيست
گمـــــرهـــانند به بـــــازار طمــــــع راهسپــــار غافـــل از آنـــکه شـرف جنس خريداري نيست
کـــــاروان دستخوش رهزن بيگانه شده است ســاربـان ایـن روش غافلــــه ســـالاری نيست
همای
قلمی از قلمدان قاضی افتاد.
شخصی که آنجا حضور داشت گفت : جناب قاضی کلنگ خود را بردارید.
قاضی خشمگین پاسخ داد: مردک این قلم است نه کلنگ.تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی؟
مرد گفت: هر چه هست باشد، تو خانه مرا با آن ویران کردی.
"عبید زاکانی"
عبدالله بن مقفع مترجم کتاب گرانقدر کليله و دمنه هزار سال پيش تصويری از زمان و زمانه خويش به دست ميدهد که گويی تصويری از روزگار امروز ماست .
او در باب برزويه طبيب چنين نوشته است :
" ...کارهای زمانه ميل به ادبار دارد و چنانستی که خيرات مردمان را وداع کردستی و افعال ستوده و احوال پسنديده مدروس گشته و راه راست بسته و طريق ضلالت گشاده و عدل نا پيدا و جور ظاهر و علم متروک و جهل مطلوب و دوستی ها ضعيف و عداوت ها قوی و نيکمردان رنجور و مستذل و شريران فارغ و محترم و مکر و خديعت بيدار و وفا و حريت در خواب و دروغ موثر و مثمر و راستی مهجور و مردود وحق منهزم و باطل مظفر و ضايع گردانيدن احکام خرد طريقتی مشروع و حرص غالب و قناعت مغلوب ......."آيا تصويری که عبدالله بن مقفع از فضای فرهنگی و زيستی هزار سال پيش عرضه ميکند تفاوتی با فضای فرهنگی صد سال پيش مان و ديروزمان و حتی امروزمان دارد ؟؟
از وبلاگ گیله مرد
دکتر ساموئل مارتین جردن (به انگلیسی: Samuel M. Jordan) از سال ۱۸۹۹ تا سال ۱۹۴۰ ریاست کالج آمریکایی تهران (دبیرستان البرز) را به عهده داشت. او بانی و سازنده دبیرستان البرز و مدرسه دخترانه آمریکایی تهران است.جردن در سال ۱۸۷۱ میلادی در نزدیکی شهر یورک در پنسیلوانیا بدنیا آمد. پس از تحصیل در دبستان و دبیرستان در سال ۱۸۹۵ میلادی از کالج لافایت درجه B.A (لیسانس) گرفت. در سال ۱۸۹۸ درجه استادی علوم الهی (ام.ا) از دانشگاه پرینستون را دریافت کرد. در سال ۱۹۱۶ کالج لافایت او را با درجه D.D (دکتر در حکمت و فلسفه) شناخت و در سال ۱۹۳۵ میلادی از کالج واشنگتن و جفرسون بدرجهٔ دکترای حقوق نائل شد. دکتر جردن در سال ۱۸۹۸ میلادی (۱۲۷۸ خورشیدی) به ایران آمد و یک سال بعد ریاست مدرسه را به عهده گرفت .در سال ۱۹۱۳ میلادی (۱۲۹۲ خورشیدی) با راهاندازی کلاسهای باقیمانده دوره دوازده ساله دبیرستان تکمیل گردید. در سال ۱۹۱۸ میلادی (۱۲۹۷ خورشیدی) اولین ساختمان شبانهروزی که در آن زمان، مک کورمیک هال (Maccormick Hall) نامیده میشد و یک ساختمان دیگر پایان یافت. به پاس خدمات فرهنگی وی در کالج البرز، دو مدال و نشان به او عطا کرد: . دکتر جردن، در سال ۱۳۱۹ هجری خورشیدی از ایران رفت. دکتر جردن پس از بازگشت به آمریکا، در سال ۱۳۲۳ هجری خورشیدی، دوباره به ایران آمد و مورد استقبال شاگردان و مریدانش قرار گرفت. او ایران را وطن دوم خود می نامید و همواره از آن به نیکی یاد میکرد. وی در سال ۱۳۳۳ هجری خورشیدی، در ۸۱ سالگى در آمريكا در گذشت. در سال ۱۳۲۶ هجری خورشیدی، مراسمی به یاد او و برای بزرگداشت او در تالار دبیرستان البرز برگزار شد و نیم تنه سنگی وی را که استاد ابوالحسن صدیقی تراشیده بود، در کنار در ورودی آن نصب کردند. این پیکره بعدا به کتابخانه دانشگاه صنعتی امیرکبیر منتقل گردید.
بزرگراه آفریقا در شمال تهران، در زمان رژیم گذشته، به یادبود وی خیابان جردن نام گرفته بود، نامی که هنوز هم بطور غیر رسمی کاربرد دارد. کتابی به نام "روش دکتر جردن" به قلم شکرالله ناصر در دیماه ۱۳۲۳ در تهران منتشر شده که در آن به شیوه کار وی و اداره دبیرستان پرداخته است.
از خاطرات و کلمات دکتر جردن
"من میلیونر هستم زیرا هزارها فرزند دارم که هر کدام برای من، برای ایران و برای دنیا میلیونها ارزش دارند." "بچهها مملكت شما سابقهٔ درخشانى داشته است. بازگشت به آن روزگار درخشش بستگى به همت و شجاعت و كوشش شما دارد. اميدوارم حرف من در گوش و قلب شما باشد و براى ملت و كشورتان مفيد واقع شويد." برای دروغ ده شاهی کفاره تعیین کرده بود. اگر در جیب کسی سیگار پیدا میشد یک تومان جریمه داشت. اگر از دانشآموزى سئوالى مىكرد و او بلد نبود، مىگفت: "كلّه به كار، كدو كنار." میگفت " سیگار لوله بی مصرفی است که یک سر آن آتش و سر دیگر آن احمقی است!" لوطى را در معنايى منفى ـ در مايهٔ الواط ـ به كار مىبرد و مىگفت: "غيرت، همت، زحمت، كار، كوشش: اينها به آدمآباد مىرسد. سستى، بىحالى، كارنكردن، بارى به هرجهت بودن به لوطىآباد مىرسد."از پارس برآمدم.از پارسوماش این گفته من است. کورش پسر ماندانا و کمبوجیه.
من کورش هخامنش فرمان دادم که بر مردمان اندوه نرود. زیرا اندوه مردمان اندوه من است و شادمانی مردمان، شادمانی من.
بگذارید هرکس به آیین خویش باشد. زنان را گرامی بدارید. فرودستان را دریابید. و هرکس به زبان تبار خویش سخن گوید. گسستن زنجیرها آرزوی من است. ما شب را و بیداد را خواهیم زدود، زندگی را ستایش خواهیم کرد.
تا هست سرزمین من آسمانی باد! که در او رودهای بسیاری جاری است. ما دامنه ها و دشت هایی داریم دریا وار. رازآمیز، سرسبز و برکت خیز؛
و شما را گفتم این بهشت بی گزند را گرامی بدارید. درسرزمین من توان شکفتن بسیار است. سرزمین من، مادر من است.
تا هست خند ۀ شادمانه کودکان خوش باد، تا هست شهریاری بانوان و آواز خنیاگران خوش باد. تا هست رودها فراوان و فراوان تر باد. از سوگ و اندوه به دور باد سرزمین من.
تا هست هرگز دلتنگی به دیدارتان نیاید. تا هست اندوه مردمان مرده باد!
به یادتان می آورم بهترین ارمغان مردمان آزادی ست.
باشد که تا هست از خان و مان مردمم بوی خوش و ترانه برخیزد. مردمان ما شایسته آرامش وآزادی اند، مردمان ما شایسته شادمانی و ترانه اند، مردمان ما شایسته دادگری و مهرورزیند.
دودمانتان در آرامش، زندگی هاتان دراز، و آینده تان روشن تر از امروز باد!
این آرزوی من است.
استالین( 1940): امپریالیسم زیر گامهای آهنین پرولتاریا خرد خواهد شد.
مائو( 1960): سقوط امپریالیسم آمریکا بزودی رخ می دهد.
فیدل کاسترو(1980): امپراطوری آمریکا بزودی فرومی پاشد.
آیت الله خمینی( 1985): لکن آمریکا در حال از بین رفتن است.
هوگو چاوز(2000): آمریکا در حال نابودی است.
آیت الله خامنه ای(2001): آمریکا و دشمنان در حال نابودی هستند.
احمدی نژاد( 2005): آمریکا و اسرائیل در حال فروپاشی است.
احمدی نژاد( 2006): آمریکا بزودی نابود می شود.
احمدی نژاد( 2007): آمریکا تا همین پس فردا نابود می شود.
احمدی نژاد( دیروز): مناسبات فعلی جهان دوام نمی یابد و آمریکا نابود می شود.
نتیجه گیری اخلاقی: فعلا که بقیه نابود شده اند و بقایایشان به آمریکا مهاجرت کرده اند تا محکم نگهش دارند.
خیلی ممنون از اینکه همیشه ما رو مورد لطف خود قرار دادید. از همه عزیزان کمال تشکر و سپاسگذاری را دارم. در پناه ایزد منان سلامت سربلند و پیروز باشید.
آبدارچی باشی بلوار
ممد نوری
سه شنبه برابر یازدهم روز اسفندماه سنه ۸۸ خورشیدی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کله ای با خاک می گفت
که این دنیا نمی ارزد به کاهی ...
I am so strong because
I can think
I can fast
And I can wait
آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی
سایه نارونی تا ابدیت جاریست
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من...
ما بچه های جنگیم بجنگ تا بجنگیم
استقلال آزادی جمهوری ایرانی
رهبر ما قاتله ولایتش باطله
مجتبی بمیری رهبری رو نبینی
عزا عزاست امروز روز عزاست امروز ملت ایران صاحب عزاست امروز
در مترو هم شعار می دادند
مرگ بر روسیه
مرگ بر چین
مرگ بر دیکتاتور
...
البته ناگفته نماند سربازان گمنام و بی نام و نشان نایب امام زمان هم با پخش خیرات باتوم بر سر مردم در بهشت زهرا از زوار اهل قبور بخصوص شهدای آزادی پذیرایی نمودند.
مطالب زیر برگرفته از مقاله دکتر لاورنس بریت با عنوان کسی اینجا فاشیسته؟ که در مجله “فری انکوری” (جستار آزاد) در بهار 2003 چاپ شده، می باشد
1ـ ملی گرایی، پررنگ، نمادین و همیشگی
2ـ تحقیر و چشم پوشی از حقوق بشر
3ـ تاکید بر دشمن (داخلی/خارجی) عاملی برای اتحاد دادن
4ـ برتری و تسلط نیروهای نظامی
5ـ شیوع تبعیض جنسیتی
6ـ رسانه عمومی تحت کنترل حاکمیت
7ـ حساسیت شدید در مورد امنیت ملی
8ـ درهم پیچیدگی دین با حکومت
9ـ حمایت از نیروهای صنعتی-تجاری وابسته
10ـ سرکوب نیروی کار (تشکلهای کارگری، کارمندی، اصناف و غیره )
11ـ تحقیر روشنفکری
12ـ وسواس و حساسیت در مورد جرائم و مجازات
13ـ شیوع فساد و فامیل بازی
14ـ انتخابات دروغین
که فکر کنم از فرستادگان امام زمان هستند و البته مهربان!!! هر کس را که قصد داشت به سمت محل
دانشگاه تهران برود را با باتوم و گاز اشگ آور پذیرایی می کردند و ثواب حضور در نمازجمعه را نقدی
پرداخت می کردند. تا وقت خداوند در آن دنیا را بیهوده نگیرند.
این هم به هر جهت نوعی صرفه جویی در وقت خداوند می باشد که نایب خدا در این سال صرفه جویی
اجرا کردند.
البته امیدوارم جمعیت ۱.۵ تا ۲.۵ میلیون نفری که در نماز جمعه تهران سابقه نداشته پاداش خود را بطور
کامل دریافت کرده باشند که خداوند سریعتر به حساب بندگان خاص خود برسد.
در پناه حق باشید.
جمعه ۲۶ تیرماه سنه ۱۳۸۸
اما شعار ها
نصرومن الله و فتح النقریب مرگ براین دولت مردم فریب
مرگ بر دیکتاتور چه شاه باشه چه دکتر
مرگ بر طالبان چه کابل چه تهران
ننجون مهدی فهمید این کوتوله نفهمید
رای ما رو دزدیدن دارن باهاش پز می دنژ
موسوی رای ما رو پس بگیر
توپ تانک فشفشه احمدی نژاد دقت کن
چرکولک هسته ای برو بخواب خسته ایم
اون که هاله رو دیده تورم رو ندیده
زیبا کلام مدعی شد که 30 سال گذشته ما در این توهم بوده ایم که پرچمدار مبارزه کشورهای جهان سوم و تحت ستم با «استکبار جهانی» به رهبری آمریکا هستم. بجای اصل قرار دادن منافع ملی ، ایدئولوژی را برای تنظیم سیاست خارجی خود برگزیده ایم. زیبا کلام در پاسخ به ادعای محمدرضا حاج بابایی ، عضو هیات رئیسه مجلس هشتم در مورد آزاد ننمودن 12 میلیارد دلار دارایی های بلوکه شده ایران توسط دولت اوباما به عنوان حسن نیت، پاسخ داد: «بحث بلوکه شدن دارایی های ایران واقعیت ندارد.
این پولها به عنوان غرامت به ایرانیانی که به شهروندی آمریکا درآمده بودند و اموالشان به هر بهانه ای، مثلا طاغوتی بودن، توسط سپاه و دولت و دیگر نهادها مصادره شد پرداخته شده است. آنها به دادگاه های آمریکا شکایت کرده اند که اموال و زمین ها و کارخانه هایشان بی دلیل مصادره شده و پس از بررسی غرامت هایی به آنها تعلق گرفته و از آن پول چیزی باقی نمانده است.»
همچنین زیبا کلام در پاسخ به سخنان بابایی که آمریکا را موجب بسیاری از مشکلات کشور خواند گفت : «ما به همین دلیل با آمریکا دشمنی می کنیم که برای مشکلاتی که از حلشان عاجز هستیم مقصری داشته باشیم و چه مقصری بهتر از آمریکا.»
این استاد دانشگاه در مورد این تصور که آمریکا رژیم صدام را به جنگ با ایران مجبور کرد، گفت: «سی سال این دروغ را به مردم گفته ایم اما پاسخ نمی دهیم اگر جنگ بد بود و آمریکا آنرا به راه انداخت چرا پس از فتح خرمشهر آنرا متوقف نکردید؟ آیا آمریکا بود که بر ادامه جنگ اصرار می کرد؟»
زیبا کلام همچنین با انتقاد از سیاست صدا و سیما گفت: «شما خبرهایی را که در جهت رفتار های مثبت دولت آمریکا و باراک اوباما باشد پوشش نمی دهید. مثلن وقتی ایشان از لزوم پیوستن اسرائیل به ان پی تی یا تشکیل دولت فلسطینی حرف می زند.»
دکتر زیبا کلام در پاسخ به پرسش دو نفر از دانشجویان حاضر دراین برنامه در مورد دلایل ادامه دشمنی با آمریکا و اینکه چرا بعد از سی سال از فرصت پیش آمده استفاده نمی کنیم گفت : «باید این را از کسانی پرسید که فکر می کنند «پرچمدار مبارزه با استکبار جهانی» هستند و منافع ملی را اینگونه به خطر انداخته اند.»
- يك پيرزن كه در حال مرگ است.
- يك پزشك كه قبلاً جان شما را نجات داده است.
- يك خانم يا آقا كه در روياهايتان خيال ازدواج با او را داريد.
شما ميتوانيد تنها يكي از اين سه نفر را سوار كنيد. كدام را انتخاب خواهيد كرد؟
دليل خود را شرح دهيد. پيش از اينكه ادامه حكايت را بخوانيد شما نيز كمي فكر كنيد!
قاعدتاً اين آزمون نميتواند نوعي تست شخصيت باشد زيرا هر پاسخي دليل خودش را دارد:
پيرزن در حال مرگ است، شما بايد ابتدا او را نجات دهيد. هر چند او خيلي پير است و به هر حال خواهد مرد..
شما بايد پزشك را سوار كنيد، زيرا قبلاً جان شما را نجات داده است و اين فرصتي است كه مي توانيد جبران كنيد. اما شايد هم بتوانيد بعداً جبران كنيد.
شما بايد شخص مورد علاقه تان را سوار كنيد، زيرا اگر اين فرصت را از دست دهيد ممكن است هرگز قادر نباشيد مثل او را پيدا كنيد..
از دويست نفري كه در اين آزمون شركت كردند، شخصي كه استخدام شد دليلي براي پاسخ خود نداد.
او نوشته بود:
سوئيچ ماشين را به پزشك ميدهم تا پيرزن را به بيمارستان برساند و خودم به همراه همسر روياهايم!!!
استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد و از آنها خواست كه شروع كنند....آنها به اولين مسأله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سوال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال اين بود: « كدام لاستيك پنچر شده بود؟»....!!!
نكته اخلاقي:موقع دروغ گفتن،مواظب باش پنچر نشی!!!
روزي، وقتي هيزم شكني مشغول قطع كردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.
وقتي در حال گريه كردن بود، يه فرشته اومد و ازش پرسيد: چرا گريه مي كني؟ هيزم شكن گفت كه تبرم توي رودخونه افتاده. فرشته رفت و با يه تبر طلايي برگشت.
'آيا اين تبر توست؟' هيزم شكن جواب داد: ' نه' فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد كه آيا اين تبر توست؟ دوباره، هيزم شكن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زير آب رفت و اين بار با يه تبر آهني برگشت و پرسيد آيا اين تبر توست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوش حال شد و هر سه تبر را به اوداد و هيزم شكن خوش حال روانه خونه شد. يه روز وقتي داشت با زنش كنار رودخونه راه مي رفت زنش افتاد توي آب. هيزم شكن داشت گريه مي كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسيد كه چرا گريه مي كني؟ اوه فرشته، زنم افتاده توي آب. '
فرشته رفت زير آب و با جنيفر لوپز برگشت و پرسيد : زنت اينه؟ هيزم شكن فرياد زد: آره!
فرشته عصباني شد. ' تو تقلب كردي، اين نامرديه '
هيزم شكن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. مي دوني، اگه به جنيفر لوپز 'نه' مي گفتم تو مي رفتي و با كاترين زتاجونز مي اومدي. و باز هم اگه به كاترين زتاجونز 'نه' ميگفتم، تو مي رفتي و با زن خودم مي اومدي و من هم مي گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من مي دادي. اما فرشته، من يه آدم فقيرم و توانايي نگهداري سه تا زن رو ندارم، و به همين دليل بود كه اين بار گفتم آره.
>نكته اخلاقي: هر وقت مردی دروغ ميگه به خاطر يه دليل شرافتمندانه و مفيده!!!!
با تشکر از وبلاگ بستنی معجون
با آمریکا می جنگیم: 28 سال است هر سال 2000 دانشجو و دانش آموز می روند جلوی سفارت سابق آمریکا و علیه آمریکا شعار می دهند و هر سال 5000 دانشجو و دانش آموز می روند به آمریکا و دیگر برنمی گردند.
«محمد بللو ابوبكر» كه آموزگار بازنشسته است در ايالت «نيجر» زندگى مى كند و افشاى ازدواجش با ۸۶ زن، وى را به يكى از مشهورترين مردان نيجريه تبديل كرد.
سن بيشتر زنان وى از يك چهارم سن خودش كمتر و سن برخى آنان از فرزندانش هم كمتر است.
وى مى گويد: خود زنان به خاطر توانايى هاى خاص من در درمان انواع بيمارى ها مايل بودند زنم شوند.
وى در حالى از بيان منبع درآمدش براى امرار معاش خانواده بزرگش خوددارى كرده كه هر روز دست كم سه كيسه برنج به ارزش ۹۰۰دلار در خانه اش پخته مى شود.
منبع : شهاب نیوز