از مذهب اين قوم
بزرگی میفرمود: در جوانی ـ چنانکه افتد و دانی ـ
از انواع معاصی و مناهی رویگردان نبودم.
روزی نمیرفت مگر به مستی و بیخودی
و شبی نمیگذشت مگر در آغوش بتان.
در این حالت، کسی را با ما کاری نبود
و در دین و ایمان ما حرفی نمیرفت.
اکنون که از آن معاصی توبه کردهایم و روی به راه آورده،
زبان همگان بر ما دراز است و درهای انواع طعنه و تهمت باز.
روزی نمیرود که ما را شیاد و سالوس و ملحد ننامند
و شبی نمیگذرد که دگر اندیش و فتنهگر مان نخوانند.
راز این نکته تا کنون ندانستم چیست؟
حکیمی بشنید و گفت: حکمت آن آشکار است.
پیش از این در مذهب آن طایفه بودی و ترا از خود میدانستند
این شنعت و طعنه امروز، از آن است که مذهب آن قوم رها کردهای!
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم آذر ۱۳۸۹ ساعت 17:9 توسط ممد نوری
|